کسانی که یک دوره افسردگی داشتن و الان حالشون خوبه ، وقتی که باهاشون صحبت میکنی در یک نقطه با هم مشترکن . اینکه تلاش زیادی رو برای بهبودیشون صرف کردن و البته در جهت درست و در کنار این تلاشها بوده که روشهای درمانی هم تونسته کمکشون کنه. شاید بگید که این حرف بی معنیه . بگید ما هم برای درمان افسردگی خیلی تلاش کردیم ، پیش روانشناسا و روانپزشکای زیادی رفتیم اما چندین ساله که حالمون هیچ تغییری نکرده. با توجه به اینکه به افسردگی میگن ، سرماخوردگی مشکلات روانشناختی ، معنیش اینه که هم یک مشکل همه گیر هست و هم به راحتی درمانپذیر، مگه اینکه به حال خودش رهاش کنیم. چطوری ؟! اینطوری که خیلی وقتا ما علاوه بر اینکه افسرده ایم ، نقشش رو هم خیلی خوب بازی میکنیم و به قول معروف توی نقشمون فرو میریم و اونو باورپذیرتر میکنیم . میشیم یه افسرده تمام و کمال . چرا؟! چون بهمون به صورت غیر مستقیم توجه میشه . ظاهرا تلاش میکنیم تا جلوی افسردگی رو بگیریم اما یه میلی از درون مقاومت میکنه و ما از این امر آگاه نیستیم و دلیلش اینه که اینطوری داره نیازهای دیگه ای ارضا میشه . پس برای شروع درمان ابتدا باید اون نیازها رو بشناسیم و بعد برای درمان اقدام کنیم.
درمان مسائل روانشناختی، عمل جراحی نیست که بریم اطاق عمل و بیهوش بشیم تا مثلا یه غده رو خارج کنن و بعد هم ریکاوری و تمام . برای درمان مشکلات روانشناختی باید یک تلاش دو جانبه انجام بشه ، هم از جانب درمانگر و هم از جانب خود فرد که البته ممکنه برای شروع کمی سخت باشه، چون افسردگی در درجه اول بی حالی و بی انگیزگی میاره . بدونید که درمان افسردگی یا هر اختلال روانشناختی دیگه، مثل بدنسازی میمونه و شما نیاز به پرورش ذهن داری و همونطور که بدنسازی با سختی همراهه ، پرورش ذهن هم زحمت داره. شما باید از همون ابتدا یک زمانی رو برای خودتون مشخص کنید تا بتونید هدفمندتر جلو برید، مثلا زمانی حدود دوازده هفته . اینطوری تکلیفتون با خودتون روشنتره .
افسردگی ابعاد مختلفی داره شامل حوادث محیطی ، عوامل هورمونی ، شناخت فرد نسبت به مسائل مختلف و ژنتیک ، که به صورت همزمان روی ما اثر میگذارن ، در حالی که ما فقط به یک بعد اون توجه میکنیم : حوادث محیطی. شما ممکنه ، دلیل افسردگیتون رو عوامل بیرونی بدونید ، مثلا میگید چون دوست پسرم یا همسرم به من خیانت کرده یا چون شکست عشقی خوردم یا چون مشکل شدید مالی دارم یا عدم موفقیت در کار ، تحصیل و… اما اینها فقط عوامل فعال کننده افسردگی شما هستن ، عوامل زمینه ای که باعث بروز این حال میشن ، از قبل در خود شما حضور دارن و عاملی هم که باعث ادامه دار شدن این افسردگی میشه خودتون هستید. باور نمیکنید ؟ برید از اونایی که تجاربی شبیه به شما یا حتی شدیدتر از شما داشتن ، بپرسید . اونا هم ، اول به هم ریختن و حالشون خیلی بد شده ، اما بعد از گذشت شش ماه تا یکسال ، دوباره تونستن خودشون رو پیدا کنن. فرق شما با اونا چیه ؟ اینه که نگاه این افراد نسبت به خودشون ، نسبت به آینده ای که در پیش دارن و نسبت به دنیایی که دارن توی اون زندگی میکنن با سایر کسانی که افسردگیشون درمان نمیشه ، فرق میکنه.
شاید لازم باشه ، یک بار دیگه از اول شروع کنیم ، اما اینبار نقش منفعل نداشته باشیم و تلاش کنیم . اگه راه و روش این تلاش رو بلد نیستیم از متخصصی که در حوزه افسردگی کار میکنه بپرسیم . بدونیم که درمان افسردگی نیاز به تلاش مستمر و صرف زمان داره و ابتدا بریم سراغ چیزهایی که مانع مستقیم یا غیرمستقیم برای درمان افسردگی هستن.