نفرت یکی از انواع هیجانات است که از بدو تولد همراه انسان بوده. روان شناسی امروزی تاکید دارد که هیجانات از جمله هیجان نفرت، زمانی در وجود آدمها شدت می گیرد و به حسی دائمی تبدیل می شود که افراد خیلی با آن درگیر می شوند حتی در اوقاتی که افراد نمی خواهند این حس آزاردهنده در وجودشان باشد و در چنین مواقعی می کوشند تا آن فرد یا شرایط آزاردهنده را از خود دور کنند. البته این عکسالعمل طبیعی است چون ما از ابتدای زندگی یاد می گیریم از چیزهایی که در ما ایجاد انزجار می کنند، دوری کنیم اما بهترین راه برای مواجهه با حس نفرت، آگاه شدن از وجود این هیجان در فطرت ماست و این که می توانیم کنترلش کنیم.
همین الان از چند نفر کینه به دل دارید؟ شمردید؟ حالا بشمارید ببینید چند نفر از شما کینه به دل دارند. لااقل آنهایی را که مطمئنید یک جایی از شما دلخوری دارند و هنوز شما را نبخشیدهاند نام ببرید. به عنوان یک آدم که هنوز شما را نبخشیدهاند چه حسی دارید؟ به عنوان آدمی که هنوز تقصیرات یک نفر را نبخشیده است چه حسی؟ به نظر شما، از این 2 تا حس کدامشان بدتر است؟ روانشناسها میگویند حس کسی که از دیگری کینه به دل دارد خیلی بدتر، آزاردهندهتر و برای سلامت روان و حتی بدن خطرناکتر است. اگر فرد مبتلا توجه نماید که کینه بیش از آن که آسیبی به دیگران برساند، به خود آسیب می رساند؛ و از طرفی ممکن است در شرایط خاصی، موجب بروز حوادث شود، در مقام اصلاح خود بر می آید.
آسیب های کینه به دل گرفتن عبارتند از:
۱ – روانتان را بیمار می کند : وقتی که خاطر ما از یک نفر رنجیده است، دائم و پشت سر هم از وی و خودمان که در موقعیت رنجش جوابش را نداده ایم، حرص می خوریم. حرص خوردن افراطی هم که نتیجه اش معلوم است؛ انواع و اقسام شکل های اضطراب، وسواس و افسردگی را به وجود می آورد.
۲ – تمام فکر و ذهنتان را درگیر می کند : وقتی که آدم از یک نفر کینه به دل می گیرد به ویژه اگر آن یک نفر نسبت نزدیکی با فرد داشته باشد، ذهن وی بخش بیشتر انرژی خودش را صرف فکر کردن به ظلمی می کند که بر او شده است. آن وقت است که کم کم تمام فکر و ذکر و هیجان و در نتیجه رفتار فرد را تحت تاثیر قرار می دهد.
۳ – دشمن آرامش است : تا وقتی که ما از فردی رنجیده خاطر باشیم، تا این رنجش را برطرف نکنیم نه جدا شدن از آن نفر و نه انتقام از او آراممان نمی کند یعنی به هر حال «رنجیدن» به عنوان یک موضوع تمام نشده در ذهن ما، باقی می ماند و آرامش زندگی مان را بر باد می دهد.
4 –به بیماریهای روان- تنی مبتلا میشوید : وقتی که خاطر ما از یک نفر رنجیده است دائم و پشت سر هم از رنجاننده و خودمان که در موقعیت رنجش جوابش را ندادهایم حرص میخوریم. حرص خوردن افراطی هم که نتیجهاش معلوم است؛ انواع و اقسام شکلهای اضطراب، وسواس، افسردگی، زخم معده و جوش صورت را به وجود میآورد.
با خودتان بررسی کنید که روی هم رفته، مضرات کینه داشتن یا تلافی کردن، بهتر است یا سودهایش . همین که شما به این نتیجه برسید که بخشیدن هم میتواند در کنار کینه و تلافی کردن یکی از گزینه هایتان باشد، یک گام به جلو رفته اید . اما نکته مهم اینجاست که چگونه میتوان دیگران را بخشید، مخصوصا زمانی که عمق این ناراحتی و خشم فرو خورده زیاد باشد. و آثاری از زخم در روح و روان ما جا گذاشته باشد . در ادامه این مقاله به بررسی راهکارهای بخشش میپردازیم.
چگونه میتوان دیگران را بخشید
تا وقتی که ما در ذهنمان از کسی رنجشی داشته باشیم، تا این رنجش را حل نکنیم نه جدا شدن از آن نفر و نه انتقام از او آراممان نمیکند؛ یعنی به هر حال “رنجیدن” به عنوان یک موضوع تمام نشده در ذهن ما، باقی مانده است. خاصیت ذهن آدم هم این است که تا یک موضوع ناتمام را تمام نکند آرام نمیگیرد. تا وقتی که دیگران را نبخشیم احساس کینه به عنوان یک موضوع تمام نشده در ذهن ما میماند و ما را اسیر میکند. پس بخشیدن دیگران قبل از اینکه دیگران را آرام کند خود ما را آرام میکند.
بخشیدن دیگران میتواند اثر مثبت روی سلامت روان داشته باشد که بعضی از روانشناسهایی که بیشتر روی مسائل معنوی کار کردهاند، یک “روان درمانی براساس بخشش” طراحی کردهاند. آنها میگویند اگر ریشه اضطراب و استرس یک کینه قدیمی باشد، بهترین راه برای بر طرف کردن آن، این است که بیمار با تمام وجودش از تقصیرات دیگران بگذرد. بعضی از این توصیهها در واقع مراحلی از همان روان درمانی هستند. پس اگر کینه، زندگیتان را به هم ریخته است لطفا با کمک یک روانشناس این مراحل را طی کنید:
احساسات منفی را انکار نکنید
دیدهاید بعضیها میگویند “من از هیچکس چیزی به دل نمیگیرم”. راستش را بخواهید، دست کم از نظر روانشناسی این “هیچچیز” غیرممکن است. اگر خیلی بخواهیم روانکاوانه برخورد کنیم، حتی تاکید یک نفر بر “اصلا”، “ابدا”، “هیچوقت” و “در هیچ شرایطی” کینه به دل نگرفتن میتواند نشانه این باشد که اتفاقا ته دل آن آدم یک کینه عمیق خوابیده است و عملا آن آدم کینهایتر از دیگران است. پس لطفا احساس کینه از دیگران را دست کم از خودتان پنهان نکرده و به جایش بنشینید به ابعاد مختلفش فکر کنید؛ به اینکه چقدر شدت دارد؟ نسبت به چه کسی یا چه کسانی است؟ اولین بار کی از او رنجیدهاید و چرا؟ آیا ممکن است ریشههای این کینه به کودکیتان برگردد؟ ممکن است رنجش خاطرتان خیلی افراطی و غیرواقعی باشد؟
به محدودیتهای او فکر کنید
حالا وقت این است که کمی مقدار هیجان قضیه را بیاورید پایین و اتفاقی را که باعث رنجش شما شده است، منطقیتر بررسی کنید. ببینید که واقعا چرا رنجاننده، شما را رنجانده است. آیا او خودش محدودیتهایی نداشته که باعث آن رفتار شده است؟ ممکن نیست که در روز یا روزهایی که شما را رنجانده است، از چیزی ناراحت بوده باشد؟ احتمال ندارد که شما رفتاری کرده باشید که چیز تلخی را برایش زنده کرده باشد؟ اصلا به این خاطر نیست که او خودش در زندگیاش تحت فشارهای روانی شدیدی بوده و برای همین کلا عصبی بار آمده است؟ خب! همه اینها میتواند محدودیتهایی باشد که باعث میشود یک نفر شما را برنجاند. شما خودتان از این محدودیتها ندارید؟ برای خودتان پیش نیامده که ناخواسته یک نفر را برنجانید؟
داستان را از زبان شخص مقابل خود تعریف کنید.
تصور کنید که شما همان فردی هستید که به شما صدمه زده است. از لفظ “من” استفاده کنید و داستان را از جانب آن شخص بیان کنید. شما احتمالا نمی دانید که دقیقا در زمانی که آن اتفاقات افتاده است، در سر شخص مقابل چه گذشته و چه شرایطی را تجربه کرده است . اما وانمود کنید که می دانید و تنها داستان منطقی که به ذهنتان می آید را بازگو کنید. یعنی سعی کنید، برای آن رفتار دلیل موجه بیاورید. این کار را میتوانید به تنهایی و یا در حضور یکی از نزدیکتان که از ماجرا اطلاع دارد، انجام دهید. مهم است که تمامی این اتفاقات را به صورت زبانی و بلند بازگو کنید و نه فقط در ذهن خودتان. بهتر است از قبل بدانید که انجام این تمرین چندان ساده نیست اما بسیار مؤثر و قدرتمند است. تمایل شما برای بازگو کردن داستان از جانب شخص مقابل، نیازمند خواست و تلاشی است که در جهت بخشش فرد مقابل انجام می شود.
خوبیها را هم ببینید
آدمها به طور مطلق نه سیاه هستند و نه سفید. رنگ آدم ها خاکستری است . یعنی هر شخصی هم خوبی هایی دارد، هم بدی هایی .معمولا رنجش خاطرهای عمیق از کسانی پیش میآید که ما از آنها توقع رنجاندن نداشتهایم. اما قرار گرفتن در موقعیتهایی که ما را با بدیهای آن فرد روبرو میکند، خشم و یا ناراحتی ما را موجب میشود . و گاهی که شدت آن زیاد باشد، ممکن است احساس کینه و نفرت را ایجاد کند. پس سعی کنید، دیگران را به صورت مجموعه ای از خوبی ها و بدیها در نظر بگیرید و هرگاه دچار رنجش خاطر شدید، خوبی های آن فرد را هم در ذهن خود مرور کنید .
صحبت کردن با دیگران
هرچند ممکن است درد دل کردن با مردم سختترین کار دنیا به نظر برسد، به خصوص اگر خودتان حس میکنید مردمگریز هستید، اما اگر کمی با دیگران احساس راحتی بیشتری کنید، درک، دلسوزی و دوستی بیشتری در آنها پیدا میکنید. این موضوع باعث میشود نفرت کمتری از مردم داشته باشید و به احتمال زیاد خودتان ببینید که ارتباط داشتن با مردم دنیا ارزش تلاش کردن را دارد.لازم نیست سفرهی دلتان را در حضور اولین شخصی که میبینید پهن کنید. اول، خیلی آرام با آشنایان شروع کنید، بعد همان روابط ممکن است به روابط دیگری ختم شود .وقتی که سر درد دلتان با مردم باز میشود، حتما شما هم سؤالاتی از آنها بپرسید. این کار به شما کمک میکند تمایل بیشتری برای ارتباط با دیگران داشته باشید.
نوشتن به عنوان یک تمرین عملی ساده
یک تمرین ساده که روانشناسان به مراجعین خود پیشنهاد میدهند تمرین نوشتن است. در ساعتی از روز که کسی مزاحم شما نمیشود مکانی ساکت را انتخاب کنید و با یک قلم و کاغذ به آنجا بروید. به کسی که شما را آزرده است نامهای بنویسید، البته قرار نیست جز خودتان کسی آن را بخواند. قرار است، با این کار، احساسات، افکار، خشم و تجربهی خود را بیرون بریزید. تصور کنید همهی آن رنجش، کینه، انتقام و ناراحتی که در اعماق وجودتان رخنه کرده به کاغذ انتقال پیدا میکند. حتی اگر فکر میکنید هرگز قادر نیستید او را ببخشید، یا نمیخواهید او را ببخشید، انجام تمرین نوشتاری شبیه به این، همچنان به شما کمک میکند تا حدی بر افکار منفی و از هم گسیختهای که دربارهی ماجرای رخ داده و فرد دارید غلبه کنید.
وقتی کسی به ما آسیب میزند، این طبیعی است که بخواهیم احساس خشم و کینه را درونمان نگه داریم و در صدد انتقام بمانیم. اما زمانی که به خشم خود وفادار میمانیم چون داشتن چنین احساسات منفیای عادلانه به نظر میرسد، نمیتوانیم بهبود پیدا کنیم. چه فکر کنید که برای بهبود یافتن به بخشش نیازی دارید یا نه، فرایند التیام به خودی خود برای شما حیاتی است. در مدتی که سعی در التیام خود دارید توجهتان را به خودتان معطوف کنید، و به چیزهایی که زندگی کاملتر و بهتری را برای شما به ارمغان میآورند.